[صدای درونی خواهرم را همانطور که در رابطه جنسی شبانه برادر شوهرش احساس می کند، می شنوم! اونی چان چیکار میکنی..." "نه...این خواهر کوچولوی منه..." "...نن...ننن... نوک سینه هام داره تکون میخوره" "اگه خودمو نگه دارم دیوونه میشم..." شیزوکاوا که شخصیتی ترسو داره نمیتونه صدایی در بیاره و فقط وانمود می کنه که خوابه. حتی اگر دوست نداشته باشد، بدنش صادق است و میگوید: «میخواهم بفهمم چقدر احساس لیز خوردن میکنم...» «آه! خروس من وارد می شود!» همانطور که انتظار می رفت، او بلند می شود و ثابت می ایستد، اما دیگر خیلی دیر شده است. "دیک برادرم خیلی زشته..." "نه، اما متوقف نشو...بیشتر به من دست بزن..." احساسات واقعی چیزی که من می خواهم در ذهنم بیرون می زند! - امشب هم منتظرت هستم برادر.
  [DVAJ-709] [زیرنویس فارسی] حتی وقتی هر شب سینههای برادر شوهرم را نوازش میکنند، نمیتوانم جلوی تظاهر به خواب را بگیرم، و انگشتگذاری که روز به روز تشدید میشود آنقدر مقاومت ناپذیر است که در نهایت زبانم را با زبان خودم میبندم، از پدر و مادرم پنهان میشوم و مجبور میشوم صدایم را تحمل کنم. شیزوکاوا.