یازاوا دریافت کنید

[HMN-740] من مجبور شدم بیرون ماشین تماشا کنم در حالی که پیرمردی که من را رانندگی می کرد مجبور شد دوست دختر گرانبهایش را به من بدهد و مرا با سکس خامه ای به پایان برساند. ناتسو توجو
ناتسو، یک دانشجوی دختر، در حالی که با دوست پسرش تاکاشی قصد رانندگی دارد، قربانی یک راننده پرخاشگر می شود. دراکو به وضوح ترساندن طرف مقابل را ضبط کرده بود و طرف مقابل نیز با گوشی هوشمند خود عکس می گرفت، اما تصور می شد که مقصر آتیرا مشخص است. با این حال، در بحث بعدی، موضع تغییر کرد. شرکت بیمه ای که تلفنی با آن صحبت کردم گفت که گوشی هوشمند پیرمرد عکسی از یک برخورد خفیف با یک وسیله نقلیه گرفته است. در این مورد، بر اساس قانون فعلی راهنمایی و رانندگی جاده‌ای در مضیقه هستیم. ناتسو در سال چهارم دانشگاه است و برای محافظت از تاکاشی که در آستانه فارغ التحصیلی است و به او پیشنهاد کار در یک شرکت داده شده است، به پیرمرد می گوید: «هر کاری انجام می دهم!» علاوه بر این، پیرمرد مورد نظر یکی از مدیران شرکتی است که تاکاشی در آن کار می کند، بزرگترین مشتری آن! به این ترتیب به ناتسو مطابق میل پیرمرد NTR داده شد.
[HMN-740] [زیرنویس فارسی] من مجبور شدم بیرون ماشین تماشا کنم در حالی که پیرمردی که من را رانندگی می کرد مجبور شد دوست دختر گرانبهایش را به من بدهد و مرا با سکس خامه ای به پایان برساند. ناتسو توجو
[SONE-923] کارگر مهد کودک پسرم یک زن دلسوز است ... و زنی که وقتی والدینش از او می خواهند این کار را انجام دهد ، نمی تواند امتناع ورزد ... میتسوها آسوها
نگاه کردم دست ساعت 5 بعد از ظهر گذشته است. وقتی از کار به خانه برگشتم مضطرب بودم. این فقط کمی است تا اینکه زمان شما را انتخاب کند ... قبل از بسته شدن پارک عجله کنید ... با داشتن فرزند دوم خود ، از دروازه مدرسه مهد کودک که فرزند بزرگتر من در آن شرکت می کند ، قدم می زنم و به شدت روی شانه هایم نفس می کشم. این جای همسرم است. "ببخشید! من دیر کردم! این ناروکامی از گروه پاندا است!" "اوه ، هنوز ساعت 6 نیست ، بنابراین اشکالی ندارد." صدای سرپرست من را به حواسم بازگرداند. "من می بینم ، شاید من اشتباه کردم ..." کاری نکنید که عادت نکرده اید. من به آرامی در راهرو قدم می زدم ، جایی که تقریباً مهد کودک وجود نداشت و وقتی این را دیدم آه می کشیدم. من معلم همسایه پسرم ، میتسوها را دیدم که پدر و مادر دیگری را در آغوش گرفت. نفس کشیدم چشمانم گسترده شد. به هیچ وجه ... من تلفن هوشمند خود را برداشتم. این لحظه ای بود که یک رابطه مخفی که هیچ کس نباید از آن آگاهی داشته باشد با معلم مهد کودک پر فشار آغاز شد.
[SONE-923] [زیرنویس فارسی] کارگر مهد کودک پسرم یک زن دلسوز است ... و زنی که وقتی والدینش از او می خواهند این کار را انجام دهد ، نمی تواند امتناع ورزد ... میتسوها آسوها