"من...دوست ندارم.میخوام برم خونه...مدیر...مزارس" اون نظر. خوب ولی من نمیذارم بری خونه
هر چه دخترانی جدیتر، پرانرژیتر، بامزهتر و خالصتر باشند، بیشتر میخواهم به آنها چیزهای مختلفی یاد بدهم. من نمی توانم هیجان را متوقف کنم.
اما بهتر از آن این است که از من متنفری.
هر چه بیشتر از من متنفرم، نعوظ بیشتر می شود.
یک روز مخفیانه به دخترک قرص خواب داد و به زور به هتلی برد.
وقتی از خواب بیدار شد، چهره اش ترسیده بود. من آن چهره را دوست دارم.
چقدر من را هیجان زده می کند؟ دیک من خیلی خوشحال است
"این ناراحت کننده و منزجر کننده است... منزجر کننده است... اما بیشتر از این است... حس خوبی دارد... چرا؟"
چون با دایی سازگاری خوبی دارم.
  [SONE-949] [زیرنویس فارسی] او آخرین قطار را از دست می دهد و به طور غیرمنتظره ای با یک مدیر فروشگاه آزار دهنده جنسی در اتاقی شریک می شود... Moe Sakakibara، یک کارگر نیمه وقت که چیزی در مورد خاک نمی داند، ناگهان احساس می کند رابطه جنسی نفرت انگیزی تا صبح ادامه دارد.